سرویس فرهنگ و هنر مشرق - مهمترین مسئله قابل تامل در جغرافیای فرهنگی نظام این است که راهبرد پدرانهای در متن رویدادها و اتفاقات فرهنگی کشور وجود ندارد، حتی میتوان اذعان داشت طفل فرهنگ شبیه کودکی کارتن خواب است که مدیران به فراخور دریافتها و یاختههای ذهنی خودشان در حوزه فرهنگ و هنر دست به اقدام و عمل میزنند و متعلقات سیستم فرنگی و سامانههای مدیریتی هیچ نسبتی با مفهوم تعهد پیدا نمیکنند.
متاسفانه سامانههای فرهنگی ارزشمند کشور نقش خود را به خوبی ایفا نمیکنند و نقش یک طبیب حاذق را برعهده ندارند. وقتی سیستم ایمنی فرد دچار مخاطره میشود و با سردرد مواجه است، احتمال سرماخوردگی در شخص وجود دارد، هیچ طبیب عاقلی داروی اسهال تجویز نمیکند. در حالی که دستگاهها امنیتی کشورهای همسایه به حوزه فرهنگی ایرانی حمایت مالی اعطا میکند، مدیریت فرهنگی همچون همان طبیب غیرحاذق، داروی اسهال برای سرماخوردگی توصیه میکند.
مهمترین مشکل سامانههای فرهنگی کشور این است که در کادرسازی بشدت ضعیف عمل کردهاند و از چهرهسازی امتناع میکنند. اگر این سامانهها نقش خود را در سیستم فرهنگی کشور به درستی ایفا میکردند، مهمترین اصل برایشان این بود که از مسیرهای غیرمستقیم فعالان فرهنگی «بلند قد» را برجسته و حمایت کنند.
اساسا چه تاکتیکی در رئوس مدیریتی سامانههای فرهنگی وجود دارد که مسیر فرهنگی را وارونه هدایت کنند؟ اگر این سامانهها فعالیت خود را با یک راهبرد اساسی منسجم پیش میبردند در حوزه فرهنگی مبنای حمایت از نخبهگان قد بلند را در دستور کار خود قرار میدادند و با چهرهای نظیر محمدحسین مهدویان چنین رفتار نمیشد.
یکی از وظایف نهادهای معتهد صیانت از متخصصانی نظیر مهدویان است که از متن جریان مردمی برخاستهاند و از سرمایههای فرهنگی نظام محسوب میشوند. صیانت از این سرمایه از وظایف اصلی مدیران سامانههای مرجع است. چرا که تخصص این افراد در خدمت انجام اثر متعهد قرار گرفته و حمایت مالی پیش پا افتادهترین موضوع در صیانت از این افراد است و البته مدیران سامانههای فرهنگی مرجع نباید اجازه بدهند، چهرههای که کارنامه متعهدانهای داشتهاند، جذب گروههای و رویکردهای معارض شوند.
محمد حسین مهدویان سازنده آثار قابل قبولی همچون، «آخرین روزهای زمستان» و «ایستاده در غبار» سینماگر نخبهای محصول چنین جریانی است و شوربختانه در بزنگاههای بسیار مهمی این چهره بسیار مهم و باهوش در شرایطی ولنگارانه رها شد.
بیشتر بخوانید:
مهدویان یا جعفر پناهی؛ چه کسی «حکومتی» است؟
برای اینکه مهدویان از مسیری که در پیش گرفته بود، دچار عقبگرد شود پدافند تهاجمی جبهه معارض او را در میزانسن تحقیر در جشن انجمن منتقدان در مقابل جعفر پناهی قرار داد. براستی پس از میزانسن تحقیری که برای مهدویان چیده شد نهادها و سامانهها مرجع چه تدارکی برای او دیدند؟ هیچ.
میزانسن تحقیر مهدویان توسط جعفر پناهی محکوم امنیتی اولین پازل برای هدایت او به مسیر دیگری بود و مقدمات هدایت و حمایت از به مسیری تازه بر خلاف کارنامه گذشتهاش چیده شد و بیتوجهی نهادهای انقلابی زمینه این تغییر را تشدید کرد.
مهدویان متوجه شد در سامانههای مرجع تعصبی نسبت به ادامه مسیر او وجود ندارد و مقابل تمامی این رخدادها سکوت را حاکم دید، در نتیجه بر روی فرش قرمزی گام نهاد که از قبل برایش چیده شده بود.
او با تمامی تلاشی در که در جبهه فرهنگی انجام داده بود وارد مسیر تازهای شد، حتی میزانسن تحقیر توسط جعفر پناهی توسط منتقد انقلابینمای کاسبی در رسانهها تکرار شد و در قالب نقد فیلم به او و تهیه کننده آخرین اثر انقلابیاش صفت ناجوانمردانه سمپات منافقین داده شد. سامانههای مرجع که اقدام خاصی برای حفظ مهدویان انجام ندادند، بلکه شرایط را طوری طراحی کردند که تنها تهیهکننده حامی محمد حسین مهدویان از گردونه رقابت تولید کنار گذاشته شود. کما اینکه پیش از این درهای تولید در سیما به روی او بستند.
نخسین ساخته مهدویان پس از کنار گذاشته شدن از گردونه تولید در فضای مماس با مردم، درخت گردو بود. در درخت گردو نخستین علائم بریدن از روند قبلی تولیداتش پدیدار شد، اما از مدیران سامانههای فرهنگی مرجع آیا کسی بازهم به سراغ محمدحسین مهدویان رفته تا او را به مسیر قبلیاش هدایت کند؟ خیر.
مهدویان متوجه شد تمام تحلیلی که معارضان از عملکرد سینمایی گذشتهاش تا پیش از ساخت «درخت گردو» (تولید اول مارکت) به او ارائه میدهند کاملا صحیح است. او با القاء یاران جعفر پناهی وارد مسیر تازهای شد، القایی که دائما به او یادآوری میکرد، جریانی که سابقا برایش فیلم ساختی نگاهی صرفا ابزاری به او دارد و به هر حال هنرمندان سلوکی متفاوت با تودههای مردم دارند و در فضای کاملا مغشوش حوزه فرهنگ نمیتوانند بهترین تصمیات را بگیرند.
بیشتر بخوانید:
جایزه مهدویان به خاطر اول مارکت است یا تبحر در کارگردانی!؟
مهدویان برای جداشدن از گذشتهاش شیشلیک را ساخت، محصولی که دیدگاهی کاملا معارض با اهداف همان سامانههای فرهنگی دارد که پیش از این مهدویان با آنها همکاری داشت. اظهارات مهدویان در اختتامیه جشنواره فیلم فجر سال گذشته بر این مسئله صحه میگذارد و جریان فرهنگی معارض در فصل درو از محصولی انسانی و نخبه به نام محمد حسین مهدویان بیشتر از جعفر پناهی بهرهبرداری کرد.
فیلم شیشلیک اثری به کارگردانی محمد حسین مهدویان، با فیلمنامهای از امیر مهدی ژوله و حضور رضاعطاران، پژمان جمشیدی، ژاله صامتی، مهلقا باقری، وحید رهبانی، عباس جمشیدی، جمشید هاشمپور نمایشی از سکانس آخر فعالیتهای مهدویان است که هیچ ارتباطی به حسن باقری و احمد متوسلیان ندارد، بلکه آرمانهای چنین نخبهگانی را هجو میکند و البته اول مارکت که با سیمای ملی شناخته شد و با اسپانسری در سیما به ثروت هنگفتی رسید سرمایهگذار فیلم است.
رضا عطاران در نقش هاشم و پژمان جمشیدی در نقش عطا ایفای نقش می کنند. فیلم ملغمهای از کمدی و ارجاعات به آرمانهای جمهوری اسلامی است، البته هجویه شیشلیک آذین شده به الفاظ اروتیک، رقص و موسیقیهای کافهای است و ادبیات کارگری چپ در لایههای اصلی فیلم دیده میشود و این ادبیات شعارها و آرمانهای حاکمیت در دهههای مختلف را هجو میکند. سازندگان ادعا دارند که این فیلم هجو دولت فعلی است، اما مگر میشود باور کرد، محمد حسین مهدویان اگر برای هجو دولت قرار بود فیلم بسازد ساخت مستند دکتر حسن روحانی را در انتخابات 1396 برعهده نمیگرفت.
هدف سازندگان یعنی رئیس کمپانی اول مارکت ناصر قدیرکاشانی اسپانسر سریالهای مهم سیما مثل پایتخت، برنامههایی نظیر بمب و دورهمی نقد ساختار و آرمانهایی است که از منظر شیشلیک ارزشی ندارد. فیلم حتی سورئالیستی نیست چون منطقهای که هاشم و عطا در آن فعالیت میکنند «پشم ایران» است و نام ایران چه جغرافیایی را در ذهن متبادر میکنند، منطقهای «پشمایران» در حاشیه تهران است، جایی که شهرک اکبتان در نزدیکی آن قابل رویت است.
فیلم با مصاحبه هاشم (رضا عطاران) با تلویزیون آغاز میشود
خبرنگار از هاشم میپرسد اینجا کجاست و شما چه کسی هستید؟
هاشم: ما پشم کشور هستیم.
چون در منطقه «پشم ایران» تقریبا طیف مستضعفی زندگی میکنند که در اغلب در یک کارخانه ریسندگی و بافندگی کار میکنند.
خبرنگار میگوید: ما از زحمات و جانفشانیهای مردم اینجا شنیده بودیم.
هاشم(عطاران) : بله ما چی بودیم و الان چی شدیم.
این دیالوگ دقیقا به برخی اظهارات در مورد چهل سالگی انقلاب طعنه میزند.
هاشم: خدا را شکر ما قبلا آب نداشتیم الان روزی دوبار برای ما آب میآورند. این دیالوگ کات میخورد به تانکر آبی که برای مردم آوردهاند و یک جمعیت فراوانی به دنبال آب هستند.
هاشم: ما قبلا برق نداشتیم اما الان برق داریم اما به اندازه کافی... خداراشکر ...
مدیر عامل کارخانه «پشم ایران» از آن مدل دیپلماتهایی است که به مسئولان اجرایی شباهت دارد و دکمه پیراهن را تا آخر میبندد و برای کارگران هر روز سخنرانی میکند و لباس کارگران، مخاطب را به یاد ادبیات و کارکرد گروههای چپ میاندازد. روی دیوارها به تقلید از فضای جامعه که عکسهای شهدا نقش بسته عکسهای برای خنداندن مخاطب کشیده شده و زیر عکس نوشته شده گرگعلی محمدی.
مدیر کارخانه میپرسد ما برای چی کار میکنیم؟
کارگران: ما کار میکنیم تا زنده بمانیم.
مدیرکارخانه: کارِما...
پاسخ کارگران:: آرمان ماست، ناموس ماست
مدیر کارخانه با حرارت سخنرانی میکند و هر گاه یکی از کارگران میگوید تکبیر، همه کارگران دست میزنند. چنین بخشهای نمایشی مخاطب را به یاد سخنرانیها و فریاد زدنهای مردم در دهه شصت میاندازد.
پدربرزگ (جمشید هاشمپور) در بخشی از فیلم میگوید: میدانی چرا ما دنبال غذا نمیرفتیم؟ چون نمیتوانستیم کارمان را رها کنیم و رضا عطاران نیز برای خنده گرفتن بیشتر از مخاطب رو به دوربین میگوید من فرزند پیرمردی شریف هستم که بازمانده حماسه گرسنگی است.
همسر رضا عطاران در «پشم ایران» یک کارگاه آموزشی تاسیس کرده که عنوان این کارگاه این است «دلپذیر ساختن زندگی در دوران گرسنگی» و آموزش چیدن سیبزمینی پخته روی تخم مرغ را برای سورپرایز کردن شوهران آموزش میدهد. در کارگاه آموزشی این زن بارها عنوان میشود که چرا از فقر و نداری به عنوان بدبختی یاد میکنید.
چرا نام فیلم شیشلیک است؟
دختر رضا عطاران در مدرسه واژه شیشلیک را به زبان میآورد و مدیر مدرسه هاشم و همسرش را احضار میکند. دخترک این واژه را هیچگاه در زندگیاش نچشیده است اما نام آنرا شنیده است. رضا عطاران در مدرسه به استفاده دخترش از این عبارت معترض است و خطاب به مدیر مدرسه میگوید: مگر قرار نشد که ما پشم شما را ببافیم و شما هوای بچههای ما را داشته باشید. این عبارت ارجاعی به فیلم موج مرده ابراهیم حاتمیکیاست.
شیشلیک خوردن در پشم ایران گناه است و رضا عطاران بالاخره موفق میشود که با پول دیه همسرش فرزندانش را به رستوران ببرد تا شیشلیک بخورند و در آن رستوران میبینیم که مدیر یقه بسته پشم ایران مشغول خوردن شیشلیک است. مدیر کارخانه فردا برای سخنرانی در کارگاه حاضر میشود و هاشم منتظر است که مدیرکارخانه او را اخراج کند و در سخنرانی آخر میگوید: من چارهای جز استغفار ندارم و مجبورم کسی که موجب این کار شده، یعنی وردست مجیزگویش را از کارخانه اخراج کند، غافل از اینکه مدیر یقه بسته هر روز شیشلیک میخورد.
بیشتر بخوانید:
جشنواره «هنر زنده است» برای زنده کردن موقعیت سیاسی وزیر جوان برگزار میشود؟
نکته جالب اینجاست این فیلم به ظاهر انتقادی توسط ناصرقدیرکاشانی اول مارکت ساخته شده است. ناصر قدیرکاشانی که قبل از استقرار دولت یازدهم در یک نمایندگی مشغول فروختن شارژ همراه اول بود اما در شرایط کنونی صاحب بنگاه اول مارکت است و مشخص است که مدیر یقه بسته کارخانه «پشمایران» و سخنرانیهای معنادار را با چه اهدافی در فیلم گنجانده است و همچنان امپراطوری تولیدات سینمایی و تلویزیونی او در حال گسترش است.
در جایی از فیلم عطاران از مدیر پشم ایران یکماه از شش ماه حقوق معوقهاش را میخواهد و این سکانس کارگران هفتتپه و بسیاری معترضانی از این دست را در ذهن مخاطبان تداعی میکند. اثر وضعی نمایش این فیلم با جریحهدار کردن احساسات کارگران درمانده در اقصی نقاط ایران چه عوارض سیاسی - اجتماعی در پی خواهد داشت؟
به هر ترتیب وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی به این فیلم پروانه ساخت و نمایش اعطا کرده است و قرار است در حالی که بسیاری از اهالی رسانه در جشنواره فجر حضور ندارند، بخش اعظمی از جوایز به شاهکار ناصرقدیر کاشانی صاحب هولدینگ اول مارکت اهدا شود. اول مارکت در ساخت برنامههای پرخرج سیما نقش اساسی دارد و در سینما میخواهد نقش بزرگتری را ایفا کند. آیا وزارت ارشاد توان این را ندارد که فیلمی در هجو حاکمیت شده را با حداقل اصلاح روانه سینماها کند؟